گاهی آنقدر نگاهم را به نگاه گرفته ی قلم پیوند می زنم تا شاید چند جمله ای از تو بنویسم، ولی نمیشود
و تنها خاطره های خیس است که چشمان هر برگ خاطراتم را نمدار میکند. چقدر بی رحم شده ای!! هر
روز که بهانه ی پیدا کردن رد پای تو لا به لای کلبه های گرفته قدم میزنم، حقیقتی را می یابم که دلگیر
میشوم. و کاش میشد حرف هایی که از تو در کوچه های دلم مانده به بن بست نکشم و بازگو کنم ولی
نمیشود. عادت کرده ام که "سکوت" را نشکنم وقتی تنها کسی بود که مرا نشکست...
نظرات شما عزیزان:
[ پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:درحسرت تو,,
] [ 17:51 ] [ نازنین ][